رابطه میان ترس از تاریکی و ترس از دست دادن کنترل چیست ؟ چرا از تاریکی میترسید ؟
چرا برخی ها از تاریکی' target=_blank href='/last-search/?q=تاریکی'>تاریکی میترسند ؟
مدتی پیش فرد میانسالی را دیدم که بسیار شجاع بود و باتوجه به علاقه شدید او به ورزشهای رزمی، عملا میتوانست چندین فرد را از پای در آورد ! اما از اتاقهای تاریک ترس زیادی داشت. طبق گفته خودش : ” من میتوانم چندین مرد قدرتمند را بزنم اما در اتاقهای تاریک حس خوبی ندارم”.
واضح است که شجاعت و ترس از تاریکی همیشه با هم مرتبط نیستند. قطعا یک آدم ترسو، از هرچیزی از جمله تاریکی خواهد ترسید اما یک مرد شجاع نیز ممکن است از تاریکی بترسد.
پس این راز چگونه توصیف میشود ؟
پاسخ ساده است، برخی از ترسها یا نا امنی ها، شکل دیگری را به خود میگیرند. مثلا کسی که از چیزی میترسد، ممکن است نهایتا از چیز دیگر و کاملا متفاوتی ترس داشته باشد ! کسی که از اجتماعی بودن میترسد، ممکن است ترس از فضاهای باز و محیط های عمومی را نیز در خود گسترش دهد !
در چنین مواردی، ذهن فرد چیزی که از آن میترسد را در شرایط دیگر نیز به یاد می آورد و ارتباطی بین این دو شرایط شکل میگیرد.
حال وقت آن است که علت ترس از تاریکی را به شما بگوییم.
رابطه میان ترس از تاریکی و ترس از دست دادن کنترل
ترس از تاریکی میتواند نوع دیگری از ترس از دست دادن کنترل باشد. از آنجایی که مردم نمیتوانند در تاریکی چیزی را ببینند، آنها حس میکنند که کنترل خود بر محیط اطراف را از دست داده اند. برای یک فرد نرمال، این از دست دادن کنترل رویدادی معمولی است، اما برای کسی که دارای یک زخم روانی(خصوصا از دوران کودکی) است، شرایط از دست دادن کنترل بسیار غیرقابل تحمل است.
در چنین شرایطی ذهن آن فرد، تلاش خواهد کرد با استفاده از عکس روح، جن، دزد یا موجودات خیالی، او را ترسانده و باعث شود که فرد از مکان تاریک، به جای دیگری برود که نور بیشتری وجود دارد.
با انجام این کار، ضمیر ناخودآگاه فرد موفق میشود که هدف داشتن کنترل بیشتر را بدست آورد. به عبارت دیگر، ترس از تاریکی در این مثال یک هدف دارد و آن این است که شخص را مجبور به فرار به مکان دیگری کند تا فرد دوباره بر شرایط کنترل داشته باشد.
افرادی که روی کنترل داشتن به زندگی خود حساسیت زیادی دارند، در هر شرایطی که باعث شود کنترل آنها بر زندگیشان از دست برود، حس بدی پیدا خواهند کرد. چنین افرادی حتی اگر حرف یکی از اطرافیانشان، باعث شود که کنترل آنها بر زندگی شان از دست برود، واکنشهای شدیدی را نشان خواهند داد.
چرا برخی از مردم دوست دارند همه چیز تحت کنترل باشد ؟
حال سوال مهم این است که چرا برخی از افراد، زمانیکه شرایط زندگی آنها تحت کنترل نیست، حس راحتی ندارند ؟
پاسخ این سوال را میتوان در کودکی این افراد جستجو کرد. اگر در کودکی، این افراد دائما احساس نداشتن کنترل بر زندگی خود را تجربه کرده باشند، زخمی ذهنی را در خود ایجاد خواهند که که آنها را مجبور میکند بعدها به هر قیمتی روی زندگی خود کنترل داشته باشند.
مثلا اگر یک کودک همواره توسط دوستانش تمسخر شده باشد، و حس کرده باشد که هیچ کنترلی رو این مساله ندارد، در بزرگسالی ممکن است ترس از تاریکی را در خود گسترش دهد.
همچنین اگر یک کودک حس کند که مادر یا پدر یا شخصی که بعنوان الگوی اوست، کنترلش بر زندگی را از دست داده است(مثلا توسط اعتیاد یا شرایط بد اقتصادی)، در چنین حالتی نیز کودک با زخم ذهنی مشابهی رشد خواهد کرد و ترس از تاریکی در او بوجود خواهد آمد.
بصورت خلاصه، ترس از تاریکی چیزی جز ترس از دست دادن کنترل نیست که ضمیر ناخودآگاه شما آنرا به شکل دیگری نمایش داده است.
بد نیست کم کم کنترل نداشتن بر زندگی خود را تجربه کنید و قبول کنید که بعضا شرایطی به وجود می آید که در آن هیچ کنترلی بر شرایط نخواهید داشت. در این شرایط فقط کافیست از همه چیز، همانطور که هست لذت ببرید. به همین سادگی !