چه چیزی در توان شماست ؟ چه چیزی خارج از توان شماست ؟
تقریبا همه افراد حجم انبوهی از انرژی خود را صرف کارها، افکار و تلاشهایی میکنند که از توان آنها خارج است و مهمترین نکته منفی درباره این کار این است که در چنین شرایطی، آنها معمولا از بخشها و چیزهایی که در آن قدرت حقیقی دارند، صرفنظر کرده و فراموش میکنند که چه ابزارهای ارزشمندی را برای ایجاد تغییر و تحول در دنیای بیرون دارند.
بازیهای غیر قابل برنده شدن
در زندگی بازیهایی وجود دارند که نمیتوان در آن برنده شد. تلاش برای کسب قدرت در جایی که در آن قدرت ندارید، مثالی از یک بازی غیر قابل برد است. در حقیقت علت بسیاری از نگرانیها و نا امیدی های شما این است که انرژی و تمرکز خود را روی بخشهایی برده اید که ذاتا قدرتی در آن ندارید و خارج از توان تاثیر گذاری شماست' target=_blank href='/last-search/?q=شماست'>شماست. مثلا شما هرچقدر هم که بخواهید مستقیما به جنگ با جاذبه زمین بروید، شکست خواهید خورد. زیرا ماهیت آن این است. درمورد انسانها نیز این مساله صدق میکند. مثلا وقتی در حال تلاش برای تغییر دیگرانید، شما در حال تلاش برای برنده شدن یک بازی غیر قابل برد هستید.
به عنوان مثال، فرض کنید اکنون، تصمیم بگیرم که قضاوت بدی را درباره شما انجام دهم یا فکر بدی درباره شما کنم. آیا قدرتی برای تغییر افکار من دارید ؟! خیر ! پس لزومی هم ندارد انرژی و نگرانی خود را روی چیزهایی صرف کنید که از توان شما خارج است. به این ترتیب انرژی شما روی جاهایی متمرکز خواهد شد که در آن قدرت دارید و قویتر خواهید بود.
بصورت کلی، در جهان سه دسته کار و وظیفه وجود دارند:
- کاری که در توان و وظیفه شماست.
- کاری که در توان و وظیفه مردم و دیگران است.
- کار و وظیفه ای که در توان جهان، کائنات، خدا یا هر عاملی که به آن باور دارید است.
وقتی شما توان خود را در مورد 2 یا 3 متمرکز میکنید، درحال هدر دادن انرژی خود هستید زیرا توان خود را در بخشهایی گذاشته اید که وظیفه و تصمیم دیگران است. پس کافیست تمرکز خود را روی 1 ببرید و هرچیز دیگری را(2و3) به مسئولین مربوط به خود بسپارید !
چه چیزهایی در توان شماست ؟
بصورت کلی، دو چیز در محدوده توان شماست.
- ادراکات شما و مفاهیمی که از جهان برای خود میسازید
- انتخابهایی که در لحظه انجام میدهید
این دوبخش، بخشهایی هستند که قدرت اصلی شما در آن وجود دارد و با استفاده از آن میتوانید تحولات بزرگی را در جهان ایجاد کنید.
اما مورد 1 و 2، غیر مرتبط با هم نیستند. در حقیقت شما جهان را همانطور که هست تجربه نمیکنید. انسانها هر لحظه در یک trance، تونل واقعیت یا همان واقعیت موازی خاص خود در آن لحظه زندگی میکنند. چیزی که انسانها در هر لحظه حاضرند قسم بخورند دقیقا همه ی حقیقت زندگیشان ، و همه توان آنهاست، درواقع هیچ ارتباطی به حقیقت ندارد. فردی که حس بدبختی میکند، حاضر است قسم بخورد که همه چیز سیاه است اما حقیقت ندارد و کماکان راه خروجی برای او هست. اما از آنجایی که در trance به سر میبرد، انتخابهای بسیاری خارج از محدوده نگاه و درک او قرار گرفته اند(و ماهیت trance هم همین است که بخشی از اطلاعات را حذف میکند و روی بخش دیگری از جملات و اطلاعات متمرکز میکند). در واقع trance ها شما را روی چند ایده یا اصل متمرکز میکنند و نهایتا تمام واقعیتی که از حقیقت جهان تجربه میکنید را میسازند و انتخابهای شما را محدود مینمایند. با این وجود اگر از trance فعلی خود بیرون بیایید، متوجه خواهید شد که انتخابهای بینهایتی برای شما در حال حاضر وجود دارد. اما فقط به شرطی که از trance فعلی بیرون بیایید ! در غیر اینصورت هیچ انتخاب دیگری را نخواهید دید.
چه چیز در توان شما نیست ؟
زندگی به معنای حقیقی، یک موج آشوبناک است. تصادفات، بلاهای طبیعی، تصمیمات و رفتارهای غیر منتظره ی دیگران و…همه و همه چه بخواهید و چه نخواهید رخ خواهند داد و شما هیچ قدرتی در کنترل آنها ندارید. دقت داشته باشید که منظور ما این نیست که شما تاثیر گذاری روی آنها ندارید. چرا دارید ! اما نه بصورت مستقیم و ذاتی. تاثیر گذاری مستقیم شما روی این عوامل تقریبا غیر ممکن است. با این وجود، بسیاری از مردم مدام در این دام می افتند که : ” چرا این باید در زندگی من رخ دهد ؟ چرا باید او با من اینطور رفتار کند ؟ چرا باید زندگی اینطور باشد ؟ چرا…”.
وقتی شما در حال نالیدن از رفتارهای دیگران هستید، وقتی مدام به خود میگویید چرا دنیا اینطوری است ؟! چرا او باید اینطور باشد ؟ و… شما در مسیر اشتباهی به سر میبرید. درواقع مثلا درباره یک توپ، شما هر چند بار هم که آنرا از ارتفاع رها کنید، سقوط خواهد کرد. زیرا این مساله در ذات اوست. حال هرچقدر هم که با آن توپ جدال کنید، فایده ای ندارد. با این وجود اگر میخواهید این توپ پس از رها کردن، به بالا برود، باید از جایی از درون وجود خود روی آن کار کنید که قدرت حقیقی شما در آن بخش نهفته است، نه از سر نیاز ! این بخش، همان بخشی است که باعث اختراع هواپیما میشود و فقط از درون شما آغاز میشود ! نه از سر شکایت و نیاز به تغییر ذات و ماهیت جهان.
رفتارها، تصمیمات و حرفهای انسانها و پدیده های اطراف، دقیقا همانطوری است که در ذات خود هستند. انسانها انگیزه، نیازهای تامین نشده، خواسته ها و نقاط قوت و… مخصوص خود را دارند و شما هیچ قدرت حقیقی در کنترل مستقیم این موارد ندارید. دقت کنید که نمیگویم اصلا نمیتوانید تاثیر گذاری داشته باشید، بلکه فقط در حال یاد آوری این حقیقت هستم که ظرفیت شما در تاثیر گذاری مستقیم روی این بخشها کم است.
با این وجود اگر واقعا هنرمند باشید، اگر واقعا مهارتهای عمیقی داشته باشید و شخصیت درونی قدرتمندی را در بخشهایی که در آن قدرت دارید ایجاد کنید، میتوانید این کار را انجام دهید.
در حقیقت بسیار سخت است که به خاطر یک حس ضعف درونی یا خواسته و نیاز درونی، روی دیگران تاثیر گذاری قدرتمندی داشته باشید. زیرا در این صورت، بصورت همزمان، در حال تخریب قدرت اثر گذاری خود هستید.
مزیت این نگرش چیست ؟!
بصورت خلاصه : قدرت شما با داشتن این نگاه، دوباره آغاز میشود و نگرانی های شما پایان میابد. کسی که مدام نگران این است که نکند در آینده فلان اتفاق بیفتد، نکند در یک رابطه، طرف مقابل ام خیانت کند، نکند فلان رویداد در زندگی ام رخ دهد، نکند آزمون را خراب کنم و… همه این موارد مثالهایی از این هستند که شما در حال تمرکز روی بخشهایی هستید که هیچ قدرتی روی آن ندارید. و دقیقا زمانی که تمرکز خود را دوباره به جاهایی بیاورید که در آن قدرت حقیقی را دارید، آرامش و توان بینهایت شما آغاز میشود.