خدا، هیچکدام از تصوراتی که در ذهن خود دارید نیست !
این مقاله به صورت عمومی نوشته شده است. چه به خدا باور دارید و چه ندارید تفاوتی نمیکند، زیرا این مقاله در حال رساندن حرفی متفاوت و بسیار عمیق تر به شماست.
خدا چه نیست !؟
وقتی سخن از خدا میشود، تقریبا اکثریت افراد بصورت خودآگاه یا ناخودآگاه، تصورات خود را نیز با آن مخلوط میکنند. اگر از یک هشت پا بپرسید خدا چیست، احتمالا خواهد گفت “موجودی با بینهایت پاست که خیلی قوی است !”، و اگر از یک گاو بپرسید خدا چیست احتمالا خواهد گفت “موجودی که شاخهای خیلی خیلی بزرگی دارد و قدرتمند ترین است !”. و این موضوع چیزی است که در تمام تاریخ جریان داشته است و به همین علت انسانها هزاران خدا برای خود ساخته اند که هر کدام هم آپشنهای خاص خود را دارند !(خدای پرنده، خدای جهنده، خدای مسئول رعد و برق، و…). خیلی ها برای سالهای سال و تا انتهای عمر خود، خدا را مانند “پیر مردی چوب به دست در آسمان که اگر دست از پا خطا کنی با چوب و بدون صدا، تلافی میکند” میبینند و خیلیها هم با شنیدن این جمله، میگویند “چی ؟!؟ خدا مرد نیست که زنه !؟! چرا در قدرت نامحدود بین مرد و زن تبعبض قائل میشوید !؟!؟”و در واقع در تصورات خود، حتی جنسیت آنرا نیز تعیین کرده اند ! (دقت کنید که این فرد چه بسا در حرفهایش این موضوع را رد کند اما تصویر ذهنی او از خدا، بدون اینکه خود آگاه باشد، همین است). یک فرد علمی، خدا را یک CPU و پردازشگر بینهایت قدرتمند میبیند(البته اگر به آن باور داشته باشد ! ). فردی که به عشق نیاز دارد و در زندگی اش به مشکلات عشقی بر میخورد، خدا را عشق بینهایت و مطلق میبیند. و بصورت خلاصه، در گذر تاریخ هرکس تصورات ذهنی خود را با مفهوم “خدا” آمیخته است. و اگر بخواهید کسی را بیابید که خدایی خود ساخته و ذهنی ندارد و حقیقت آنچه خدا هست را دنبال میکند، تقریبا نا امید خواهید شد. تقریبا کسی روی کره زمین باقی نمیماند که خدای حقیقی و هر آنچه هست را تجربه کرده باشد. پس بدون تعارف باید گفت به نوعی همه بت پرستند و تصورات خود را وارد مفهومی مانند “خدا” میکنند.
به هرحال شاید یک توصیه در جهت ارتقای ارتباط شما با هر آنچه که نامش را خدا نامیده اید، این باشد که متوجه شوید شما حتی نمیتوانید بزرگی و شگفتی جهان را توصیف و تصور کنید، عجیب است که بسیاریها اینهمه تصورات را درباره “خدا” میکنند… شاید وقت آن باشد که از این کلمه هوشیارانه تر استفاده شود یا اینکه تا اطلاع ثانوی حتی کلمه آن نیز استفاده نشود تا با تخیلات و تصاویر ذهنی مخلوط نشود !!!
ذهن عاشق این است که درباره هر موضوعی، بالاخره آنرا بفهمد و بگوید “فهمیدم ! خدا این است ! الان میتوانم تصور اش کنم !” درحالی که توصیه میشود درباره “خدا”، هرگز تصور تصور کردن اش را هم نکنید ! زیرا مفهومی است که فقط میتوانید آنرا مستقیما تجربه کنید و هرکلمه یا تصویر ذهنی که داشته باشید، فقط یک بت و توهم خودساخته دیگر است که هیچ ارتباطی به خدا ندارد. هرچند این خبر، خبر بسیار بدی برای “مغز محاسبه گر” است، اما باید بدانید برای درک خدا، شما آنقدرها هم نیازی به مغز ندارید ! مغز داشتن تا جایی خوب است اما در چنین مسیری، از جایی به بعد کنار گذاشتن مغز و تجربه مستقیم، گزینه بهتری است !