چرا هرگز نباید به خدا، قانون جذب و یا هرچیز دیگری، “باور” داشته باشید ؟(پیشرفته)
” خدایی که در تمام طول عمر خود، به آن باور نداشته اید، تصورات ذهنی خود را با آن دخیل نکرده و حتی به آن “فکر” نکرده اید، حقیقی ترین خدایی است که تا کنون پرستیده اید…(قدرت نامحدود) “
اگر همراه قدرت نامحدود بوده باشید، احتمالا در جریان هستید که تاکید زیادی روی اینکه به هیچ چیز “باور” نداشته باشید، انجام شده است. اما چرا !؟ علت چیست ؟
معایب بسیار بزرگ “باور داشتن”
اما چرا باور داشتن بسیار مخرب است ؟ بسیاری از عموم اگاه نیستند که باورها، یک بخش بسیار سطحی در ذهن و وجود شما هستند که از (Ego) یا همان “منِ خودخواه، مجزا و دروغین درونی شما” نشات میگیرند. Ego، برای اینکه بتواند هوشیاری(من حقیقی شما) را کنار بگذارد، باید به چیزهایی تکیه کند و در جاهایی از این اقیانوس آشوبناک(حقیقت پیچیده جهان)، لنگر بیندازد ! خوشبختانه “باورها” به خوبی به عنوان لنگری برای کشتی سرکش و بی ساحل Ego عمل میکنند تا بتواند هوشیاری را برای لحظاتی کنار بگذارد و انرژی ذخیره کند و خود را آرام نگاه دارد زیرا Ego حس خطر و مجزا بودن دارد. فردی که مثلا باور میکند “خدا مهربان است”، حتی بدون اینکه روحش خبر داشته باشد، اول از همه Ego خود را وارد عمل کرده و قصد دارد به اینکه موجودی مهربان مواظب اوست، تکیه کند و از این مساله آرامش بگیرد، نه برای رسیدن به حقیقت.
وقتی برخی از تمدن های گذشته را که چندین خدا داشته اند، مطالعه کنید، درسهای جالبی میتوانید بگیرید. برخی از تمدنها، چندین خدا داشته اند اما هرگز به خدای اصلی خود، نامی نسبت نمیدادند و حتی درباره آن با دیگران حرفی نزده و آنرا در ذهن خود نمی آوردند. حتی اگر یک روز بصورت سهوی، نامی از خدای خود در مقابل دیگران یا در ذهن خود میبردند، دیگر آن خدا را خدای اصلی خود نمیدانستند و خدای دیگری را ایجاد میکردند !(زیرا با تصورات ذهنی و تحلیلهایشان مخلوط شده و به آن “باور” میکردند و در نتیجه دیگر ارزشی ندارد).
احتمالا افراد مذهبی(در مذاهب مختلف) زیادی را دیده اید که در زمانهایی، به خدا “باور” داشته اما به یکباره و مثلا پس از مستجاب نشدن خواسته شان، به کل آن خدا را فراموش کرده اند. آشنا به نظر میرسد، نه ؟! این موضوع به خوبی نشان میدهد که Ego یا همان من خودخواه درونی، با باور کردن، فقط قصد در تکیه کردن، آرام گرفتن و ناهوشیار کردن خود دارد و وقتی از باور خود نتیجه نگیرد هم، به سادگی هر آنچه که به آن باور دارد را پس از مدتی رها میکند.
باورها درک شما از حقیقت را به فنا میدهند !! (هر نوع باوری) ! وقتی پیشفرض یا باوری درباره چیزی مثل “قانون جذب” یا حتی “خدا” دارید، هرگز نمیتوانید حقیقتش را درک کنید و حتی از آن استفاده کنید زیرا ذهن و Ego شما مدام وارد عمل میشود و کار را خراب میکند و تصویر های درونی خود را روی آن چیز خواهید انداخت. فرض کنید من به شما بگویم که به جنگل برو و صد بار این چوب را به دیگری بکش تا بر اثر اصطکاک، آتش روشن شود. اگر شما به این جمله “باور” داشته باشید، پس از صد بار، ذهن منطقی و Ego شما وارد عمل شده و میگوید : “خوب ! الان که چیزی نشد ! ولش کن بابا سر کار بودیم”. اما اگر به جای باور کردن به آنچه گفته شد، به آن ایمان داشته باشید، شما حتی پس از صد بار هم دست نمیکشید تا اینکه بالاخره آتش روشن میشود. در واقع حقیقت و نحوه عملکرد یک قانون یا حتی “خدا”، لزوما “ساده و قابل فهم توسط منطق” نیست، به همین علت هرگاه به قانونی منطقی درباره حقیقت این جهان، “باور” کنید، شما بصورت ناخودآگاه، فقط سعی کرده اید که حقیقت آنرا کمی ساده و قابل فهم تر کنید تا Ego شما آرام شود و به همین علت هرگز نخواهید توانست حقیقت آن چیز را درک و از آن استفاده کنید. به همین علت تاکید میشود هرگز به چیزی “باور” نداشته باشید. اما “ایمان”، چرا !