تا خود به حال و تجربه درونی یک فرد نرسیده اید، شروع به تحلیل و جمع بندی حرفها و کارهای او نکنید !
چیزی که زیاد دیده میشود این است که افراد به حرفهای افراد بزرگ در طول تاریخ گوش داده و بر اساس آن جمع بندی هایی برای خود میکنند. نکاتی در مورد این کار وجود دارد که باید به آن توجه کنید.
فقط شنیدن حرفهای دیگران آنچنان سودی برای شما ندارد
اینکه به دنبال سخنان بزرگان و نظرات و نگاههای آنان به زندگی هستید، عالیست. اما نکاتی درمورد این کار وجود دارد که حتما باید به آن توجه کنید وگرنه ضربه بزرگی خواهید خورد ! و آن این است که شنیدن حرفهای یک فرد، تا زمانی که خودتان به آن تجربه نرسیده اید، هیچ سودی ندارد ! و این به علت محدودیت کلام در انتقال مطالب است. نه به این دلیل که بزرگی که این حرف را زده، دروغ گوست یا حرفش بی ارزش است !
مشکل اینجاست که انسانها حین خواندن یک مطلب، تصور خود از آن مطلب را بر اساس دانش و وضعیت درونی فعلی خود دریافت میکنند، نه آنچه که دقیقا نوشته شده و منظور نویسنده بوده ! مثلا ممکن است جایی خوانده باشید که : “با نفس خود بجنگید و آن را بکشید !”، حال اگر یک فرد در سطح هوشیاری پایین این جمله را بخواند، جنگی درونی را با خود آغاز میکند، غافل از اینکه خودِ این جنگ میتواند به شکل بسیار جالبی توسط هویت دروغین و نفس، و علیه خودش آغاز شود(!) و در نتیجه فرد تماما مسیری اشتباه را از حرفی که ذاتا درست بوده دریافت میکند. یا یک مثال دیگر اینکه ممکن است کسی با خواندن یک مقاله از قدرت نامحدود، بگوید “پس از این من باید بدون فکر شوم و ذهنم را خالی کنم !” و همین جمله به فکری جدید و وسواسی جدید در ذهن او تبدیل شود که بدیهی است راه بی فکری، وارد کردن یک فکر و وسواس جدید (من باید بدون فکر شوم) نیست ! خون را نمیتوان با خون شست و فکر را نمیتوان با فکر از بین برد !
مثال دیگر اینکه چه بسا شما حرفی از یک فرد بسیار ارزشمند و هوشیار را بشنوید که مخاطب آن حرف، در زمان گفته شدن، عده ای با سطح هوشیاری پایین تر بوده اند، که در اینصورت نیز به شدت از دنبال کردن آن حرف ضربه خواهید خورد. مثلا وقتی یک کودک که پدرش به شکل فجیعی کشته شده، از شما بپرسد پدرم کجاست، شما لزوما تمام حقیقت را به او نمیگویید یا شاید هم قصه ای برایش تعریف کنید ! حال اگر فرد شنونده دیگری بیاید این قصه شما را باور کند و بر اساس آن پیش برود، چه بسا کلی از حقیقت فاصله بگیرد. مشکل امروزه خیلیها همین است ! اینکه حرفهای بزرگان را دنبال میکنند و به شدت به فکر می افتند که فلان بزرگ چرا اینکار را کرد و چرا این حرف را زد، در حالیکه نه تجربه ای از حال آنها داشته اند، نه قصد و افکار و وضعیت درونی آنها را دقیقا میدانند(و هرگز نیز نخواهند دانست)، و نه میدانند آن حرف برای چه کسی و در چه جمعی گفته شده و… .
همانطور که میبینید، مطلب تذکر داده شده در این مقاله میتواند بسیار خطرناک باشد ! به این معنا که چه بسا شما تمام حرفها یا مقالات را از یک فرد بخوانید، اما فقط چیزی را متوجه شوید که در حال حاضر در سطح هوشیاری آن هستید و در ذهن خودتان است. اما چطور میتوان این مشکل را حداقل ساخت ؟! اول از همه اینکه تمرکز اصلیتان را روی رشد درونی خود و افزایش مطالعات و اطلاعات و هوشیاری خود بگذارید، زیرا حرف شنیدن از دیگران فقط یک دید کلی به شما میدهد، اصل داستان باید درونتان رخ دهد. دوم اینکه اگر میخواهید حرف کسی را بفهمید، خواندن یکی دو جمله یا هزار جمله از او فایده ای ندارد، بلکه باید تمام فضای ذهنی آن فرد را با خواندن تمام حرفهای او متوجه شوید.
در واقع مطالبی که مثلا درباره رشد و روانشناسی میشنوید، آنقدر پیچیده است که چه بسا شما دو جمله کاملا متناقض را از قدرت نامحدود بشنوید ! مثلا در مورد جذب یک چیز با قدرت ذهن میگوییم اول از همه یقین داشته باش و در همین لحظه حس کن که به چیزی که میخواهی همین الان رسیده ای ! از طرف دیگر و به شکل متناقض، میگوییم اینطور فکر کن که چه بسا ممکن هم باشد نرسی !!! پس بیتفاوت باش و هر لحظه فکر رسیدن حتمی را رها کن ! اگر کسی دو مقاله مجزا از اینها را بخواند، حس میکند تضاد واضحی وجود دارد. اما حقیقت این است که جمله اول، برای نحوه تصویر سازی ذهنی و ضمیر ناخودآگاه و هویت عمیق تر و خداگونه شما نوشته شده اما جمله دوم برای هویت دروغین و کنترل آن و حفظ آرامشتان حین فرآیند جذب و تصویر سازی ذهنی است ! یعنی اولا، اگر شما یقین و باور نداشته باشید فرآیند عمل نمیکند، اما در طرف مقابل و از آن طرف، اگر ذهن و هویت دروغین شما حتما وسواس بگیرد که به نتیجه برسد، دوباره آرامش و تمرکز خود حین فرآیند را از دست خواهید داد و تماما به این فکر میکنید که “پس کو ؟! کجاست ؟ چرا نرسیدم ؟!” ! همانطور که میبینید برای فهمیدن حرف یک فرد، باید زمان اختصاص دهید و همه حرفها را بخوانید. نه فقط یک جمله و صد جمله یا هزار جمله.